ماهان جونم ماهان جونم، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
آیهان منآیهان من، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

ماهانی وآیهانی قند و نبات

کارت بازی

آرزویم این است که بهاری بشود روز و شبت که ببارد به تمام رخ تو بارش شادی و شعف و من از دور ببینم که پر از لبخند است چشم و دنیا و دلت . . . سلاااااااااااااام به ماه پسر نااااااز و همه دوستای مهربون و عزیز و مهمونای خوبمون،گاه و بیگاه همتون سرشار از خوشی و لذت و تشکر ویژه از دوستانی که برا آرامش روح  آوینا کوچولو و خونوادش و همه کشته شدگان حادثه تلخ سقوط هواپیما دعا کردن .. الان نوشت::::مامان امیر حسین جونم فدایی داری اون رمز قلفتو بده با هیچ رمزی باز نمیشه که نمیشه ماهان عزیزززم،، جونم بگه برات از این چند روزه که،حسابی خاک به سرم کردی و جون نداشته از سایز سی و هشتمو گرفتی الان با ارفاق 26 هم نمیشم بس که ازم ا...
27 مرداد 1393

مجلس ختم..آوینای عزیز و مامان بابای مهربونش

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم / در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم اگه گفتم خداحافظ ، نه اینکه رفتنت ساده است نه اینکه می­شه باور کرد دوباره آخر جاده است خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا... مهدیه جانم..آقا مجید و آوینای عزیز نی نی وبلاگیم. ... و شما 36 نفرکشته شده  حادثه  پرواز تهران طبس که هر تک تکتان با مرگ دلخراشتان برای  همیشه شادی و خنده را از لب بازمانده هایتان دزدیدید...شمایی که هر کدام آرزوها و رویاهایی در سر داشتید ولی  تقدیر شما را اسیر خاک کردت تا ابهت خود را جلوه تر و نمایانتر کند......
21 مرداد 1393

یک شب زندگی در شرایط سخت

سلام ماهان عزیزم و دوستای مهربونم.. پنج شنبه عصر یه دیس حلوا درست کردم تا برای خیرات اموات سر خاک ببرم، همونطوری که مامانم به من یا داده بود یه مقدار کم از حلوا رو برداشتم و بعد از صلوات و فاتحه  به ماهان دادم و گفتم  بزارتش تو تراس و براشادی روح  رفتگانمون دعا کنه ،  مامان این برا چیه؟؟ منم چون اون زمون اندازه این نخودی عقل و شعور نداشتم و فلسفشو از مامان خدا بیامرزم نپرسیده بودم  یه جواب از اون حاضریاش از تو آستینم در آوردم وگفتم سهم امواتمونه عزیزم و اینجوری روح اونا از ما شاد میشه.. اموات ما کیا هستن مامانی؟؟ مامانم،بابام،دو تا آجیام،مامان  و داداش  بابایی... ...
18 مرداد 1393

قاف مامانی..و مسافرت یه روزه مراغه

یکی نیست به من بگه دختر تو آبت نبود..نونت نبود..بابات اون ور آبی بود ؟؟ مامانت خارجکی بود..آخه این انگلیسی حرف زدنت چی بووووود؟؟؟کل آبروی ایرانو یه جا بردم رفت پی کارش... عـــــــــه وا فضا منو گرفت..سلامم نکردم.. خخخخخخخخخخ..سلام دوستان گل و گلابم و ماهان دردونه و نخودیم ..قربون امروزتم بشم که نشستی داری این صفحه خاطرمونو میخونی...بزار از چهارشنبه تعریف کنم که برا تعطیلی عید فطر خونه بودیم و هوای بازار در سرمون پدیدار گشت و تیپ شیک عیدمونم زدیم ..لنز رنگیم گذاشتیم..حسابی موهامونم ژل و ملو این حرفها... ((اینا یه کم پایینتر لازم میشه که برا چی اینا رو نوشتم )) ده برو که رفتیم بازار و تربیت... از یه فروشگاه شیک برا شما گل...
11 مرداد 1393
1416 10 91 ادامه مطلب

اسپایدر من..من

وقتی قرار شد من بیقرار تو باشم ، ناگهان تو تنها قرار زندگی ام شدی . دوستای مهربونم ،ماهان عزیزم سلام.. ماهان نازم اول از همه ورود به اولین روز از 6 سال و نه ماهگیت مبارک عزیز دلم الهی که همیشه شاد شاد و سلامت باشی الان که این صفحه رو دارم برات مینویسم تو هنوز خوابی..صبحی قبل از اینکه به اداره بیام برات صبحانه آماده کردم ،اسباب بازیهای دلخواهت و دفتر نقاشی و مداد رنگی و مداد شمعیاتم گذاشتم دم دست تا هر وقت بیدار شدی خودتو سرگرم کنی،آخه چن وقتیه که دیگه مهد نمیای ، اولش تصمیم من و بابایی بود که چند روزی رو استراحت کنی تا برا مدرسه قبراغ و سرحال باشی اما انگاری به مذاقت خو ش اومده که میخوای تا آخر تابستونو تو خونه ب...
4 مرداد 1393
1641 12 48 ادامه مطلب
1